به امید دیدار دوباره

ساخت وبلاگ

ناگهان به یادت افتادم عزیزم

یاد کودکی هایمان 

با یاد آن روز ها لبخند بزرگی بر لبهایم نشست

یادت هست خاله بازی هایمان را؟ در خاله بازی همیشه نقش خواهرت را داشتم و تو همیشه با لحن جالبی می گفتی خواهر جوننن 

یادت هست ادای مادران مان را در می آوردیم و در گوشه ایی مثلا غیبت این و آن را میکردیم؟

با یاد این لبخندم چنان عظیم شده که 32 دندانم مشخص هست و در چشمانم اشک موج میزند اما امان از این چشمان که هرگز اجازه باریدن را ندارند.

یادت هست ما دو نقطه مقابل بودیم اما دوستی پایدار داشتیم

یادت هست تو پر حرف بودی و من کم حرف برای همین وقتی کلاس اول رفتیم و نوشتن را آموختیم برای هم نامه مینوشتیم و تو هر بار در نامه هایت قول میدادی که دیگر زیاد صحبت نکنی ام باز فراموش میکردی دلم اکنون برای صدایت تنگ شده خودت که بماند

نمی‌دانستم سرنوشت ما جدایی است وگرنه نامه هایمان را گم نمی کردم

میدانی وقتی بعد 3 سال یواشکی به تو زنگ زدم و صدایت را شنیدم اشک در چشمانم جمع شد

میدانی چقدر تلاش کردم تا شماره ایی از تو پیدا کنم و بالاخره پیدا کردم اما نه تو دیگر آن دختربچه بودی نه من لحن حرف زدنت عوض شده بود و من فهمیدم که همانطور که بین ما هزاران کیلومتر فاصله است میان قلب مان هم همانقدر شاید بیشتر فاصله باشد

دلم از این میسوزد که روز آخر ندیدم تورا تا خداحافظی کنیم آخر تو همراه خانواده ات طبق عادت همیشگی اولین روز عید را در خانه مادربزرگت سپری میکردی

گاهی از این که فراموشم کردی از تو متنفر میشوم اما مگر قلبم میگذارد که  این تنفر بیش از چند ثانیه دوام  بیاورد؟

دوست عزیزم نمیدانم کجایی شاید مثل همیشه خانه مادربزرگت و در حال تفریح هستی.

نمیدانم میرسد روزی که دیدار دوباره داشته باشیم یا نه؟

به خدای بزرگ می‌سپارمت و همانند عید هر سال که هانند بزرگان روبوسی میکردیم میبوسمت

و طبق تمام نامه هایمان که آخرش مینوشتیم در قلب من خواهی ماند باید بنویسم در قلب منی تا ابد..

سال نو💖💖💖...
ما را در سایت سال نو💖💖💖 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeineschrieften2 بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 7 فروردين 1397 ساعت: 4:02